نوع دوره

تعداد
قیمت
2,306,000 تومان

بسته متفکران غرب [جیوگی]


مطالعه بیشتر

فلسفه چیست؟ + انواع فلسفه

فلسفه چیست؟

فلسفه به‌عنوان یکی از کهن‌ترین انواع معرفت و دانش بشری، کوششی برای پاسخ دادن به عمیق‌ترین و بنیادی‌ترین پرسش‌های انسان است. این رشته به دلیل برخورداری از قوه تحلیل، نقد و بازنگری مفاهیم اساسی، نقش بی‌بدیلی در شکل‌گیری تمدن بشری ایفا کرده است.

ریشه شناسی (اتیمولوژی) واژه فلسفه

واژه فلسفه برای اولین‌بار در یونان باستان و توسط فیثاغورث به کار رفته است. این واژه که از ترکیب دو واژه یونانی «فیلو» (φιλο) به معنای «عشق» یا «دوست داشتن» و «سوفیا» (σοφία) به معنای «حکمت» یا «دانایی» شکل گرفته است، در ابتدا اشاره به جست و جوگر و پرسشگری انسان از حقیقت و معنای زندگی و هستی اشاره داشت. با این حال در ادامه با گذر زمان، این مفهوم تعاریف دقیق‌تر و متکثری یافت.

هدف  فلسفه چیست؟ 

فیاغورث، فیلسوف و ریاضی‌دان سده ششم پیش از میلاد، برای اولین‌بار در تاریخ خود را  «فیلوسوفوس» (φιλοσοφος) یا دوست‌دار دانایی معرفی نمود. به بیان دیوگنس لائرتیوس در کتاب حیات فیلسوفان نامدار فیثاغورث معتقد بود که «حکمت فقط مختص خدایان است و انسان می‌تواند تنها یک جوینده یا عاشق حکمت باشد.» این نقل قول به‌خوبی جایگاه فلسفه به‌عنوان تلاشی مداوم برای رسیدن به حقیقت را در دیدگاه متفکران یونانی نشان می‌دهد.

• آغاز فلسفه از چه زمانی است؟ (تفاوت اسطوره و فلسفه)

براساس دیدگاه متخصصان فلسفه تاریخ، از ارسطو گرفته تا برتراند راسل، عموما تالس میلتوسی به‌عنوان اولین فیلسوف تاریخ شناخته می‌شود. دلیل این ادعا که سنگ بنای فلسفه با چند پاره باقی‌مانده از تالس و مکتب او گذاشته است، آن است که تالس برای نخستین‌بار تبیین جهان و علل حقیقی اشیاء از طریق "اساطیر" را کنار گذاشته و تلاش کرد تا با استفاده از "روش طبیعی" و ارجاع به طبیعت (φύσις)، جهان را تفسیر کند.

آغاز فلسفه از چه زمانی است؟

برتراند راسل در تاریخ فلسفه خود، نقش تالس در شکل‌گیری فلسفه را به جهت جایگذاری واژه "چه" به‌جای واژه "که" در پرسش از وجود و سرآغاز جهان بسیار مهم دانسته است.براساس دیدگاه ذکر شده، تفاوتی که مابین فلسفه، به‌عنوان شاخه‌ای از معرفت که به‌دنبال تبییینی علی-استنتاجی از جهان است، با اسطوره وجود دارد، نوع تبیین متفاوت آنهاست.

در بیان اساطیری، چنان که درآثار هومر و هزیود به‌خوبی مشخص است، رویدادها و موجودات اغلب با تبیینی ماوراءطبیعی و مرتبط با خدایان یونانی و رومی معرفی می‌شوند. با این وجود آنچه مسیر فلسفه را از اساطیر یونانی جدا کرده است، تمرکز بر فوسیس (شکل اولیه واژه فیزیک) یا طبیعت برای تبیین جهان است. البته لازم به ذکر است که بسیاری از شارحان و مفسران، این تقسیم‌بندی را واجد مشکلات فراوانی دانسته‌اند و بسیاری از بزرگترین فلاسفه تاریخ نظیر افلاطون را نیز واجد دیدگاه‌هایی اساطیری دانسته‌اند.

• هدف  فلسفه چیست؟ 

به‌طورکلی اهداف فلسفه براساس مکاتب و مسائل بنیادین‌شان، متعدد و متفاوت است. با این حال یکی از مهم‌ترین اهداف مشترک در میان فلاسفه، کمک به انسان برای درک بهتر از جهان و جایگاه او در آن است. از سوی دیگر، فلسفه با تقویت تفکر انتقادی، به افراد این امکان را می‌دهد که باورها و پیش‌فرض‌های خود را بازنگری کنند و به دیدگاهی جامع‌تر دست یابند. بسیاری از متفکران همچنین اهمیت ویژه این شاخه از تفکر را در بعد عملی زندگی و زیستن سعادتمندانه دانسته‌اند.

• مهم‌‌ترین موضوعات فلسفی کدامند؟ (تقسیم‌بندی فیلسوفان براساس موضوعات مهم فلسفه)

فلسفه از دیرباز تاکنون براساس معیارهای مختلفی تقسیم‌بندی شده است. یکی از مهم‌ترین معیارها در تمایز انواع فلسفه، تقسیم آنها براساس موضوعات آن است. در این بخش، به‌طور اجمالی به اصلی‌ترین موضوعات این رشته و برخی از فیلسوفان برجسته‌ای که به آن‌ها پرداخته‌اند، اشاره خواهیم کرد:

1- متافیزیک

مهم‌‌ترین موضوعات فلسفی کدامند؟

متافیزیک به‌عنوان اصلی‌ترین و عمومی‌ترین شاخه فلسفه، خصوصا در دوران باستان و قرون وسطی، اشاره بر تمام مسائل بنیادینی دارد که در راستای درک ماهیت کلی جهان و ساختارهای اصلی آن، چیستی و نقش خدا، جایگاه انسان در جهان و به‌طورکلی تبیین علل اولیه موجودات، طرح شده‌اند. این بخش که با فیلسوفان پیشاسقراطی و تلاش آنها در یافتن آرخه یا ماده‌المواد جهان آغاز شده است، در ارسطو برای اولین‌بار با نام متافیزیک مطرح گشت.

ارسطو این نام را برای اشاره به بخشی از کتاب خود، پس از فیزیک، که به بررسی اصول اولیه‌ی موجودات، جوهرها و اعراض آن‌ها پرداخته است، انتخاب کرد. واژه متافیزیک در فلسفه‌های اسلامی و ایرانی، به "مابعدالطبیعه" ترجمه شده است. این شاخه از فلسفه به‌طور مداوم از یونان تا دوره مدرن و روشنگری در صدر پژوهش فلسفی قرار داشته و با کتاب نقد عقل محض کانت، وارد دوره جدیدی شد.

2- معرفت‌شناسی

به‌طورکلی شاخه معرفت‌شناسی به بررسی ماهیت و حدود شناخت انسان از جهان پیامونش پرداخته و پرسش‌هایی همچون «چگونه می‌توانیم چیزی را بشناسیم/بدانیم؟» و «منابع و شرایط معرفت چیست؟» را مطرح می‌کند. از مهم‌ترین متفکران معرفت‌شناسی در دوران باستان می‌توان به افلاطون و ارسطو و در دوران مدرن به دکارت و هیوم و کانت اشاره کرد. در فلسفه معاصر نیز برخی از فیلسوفان تحلیلی تمرکز خود را بر این فلسفه مضاف گذاشته‌اند.

3- فلسفه اخلاق

 فلسفه اخلاق

فلسفه اخلاق به مطالعه مسائلی می‌پردازد که با خوب و بد، درست و نادرست و به‌طورکلی انتخاب‌های اخلاقی ارتباط دارند. به همین جهت مفهوم اراده و اختیار در این موضوعات بسیار اهمیت می‌یابد. این شاخه از فلسفه نه‌تنها به تعریف مفاهیم اخلاقی بلکه به توجیه و تبیین رفتار انسانی و اصول اخلاقی می‌پردازد. از دیگر مهم‌ترین مسائل این شاخه از فلسفه می‌توان به مفهوم خدا و جایگاه آن در عمل انسانی اشاره نمود. افلاطون، ارسطو، اسپینوزا، کانت، جان استوارت میل، نیچه و بسیاری از فیلسوفان معاصر در این شاخه دیدگاه‌های قابل توجهی دارند.

4- فلسفه دین

این بخش از فلسفه به تحلیل و بررسی مسائل مربوط به دین، خدا، ایمان و تجربیات دینی می‌پردازد. درواقع فلسفه دین به دنبال پاسخ به پرسش‌هایی مانند وجود خدا، ماهیت ایمان و رابطه انسان با امر معنوی است. بسیاری از فیلسوفان دوران قرون وسطی مانند آکوئیناس و آگوستین و بسیاری از فیلسوفان قرون اخیر همانند کیرکگور، شلایرماخر و پلانتینگا به موضوعاتی از این دست پرداخته‌اند.

5- فلسفه علم

فلسفه علم شاخه‌ای مدرن و متاخر از فلسفه است که به تحلیل اصول و روش‌های علمی، مسائل مربوط به تکامل علمی و رابطه‌ی علم با واقعیت می‌پردازد. از مهم‌ترین مسائل این شاخه از فلسفه، می‌توان به پارادایم‌های علمی، چیستی فرض‌ها و روش‎‌شناسی علمی اشاره نمود. کانت، نیوتون و پاسکال از مهم‌ترین متفکران این حوزه در مدرنیته و پوپر و توماس کوهن از فیلسوفان علم معاصر هستند. 

6- فلسفه سیاسی

فلسفه سیاسی

از کتاب جمهوری افلاطون گرفته تا اندیشه دوران معاصر، تفکرات سیاسی و اندیشه درخصوص چیستی و چگونگی حکومت، از مهم‌ترین مسائل پیش روی متفکران بوده است. چیستی حکومت مطلوب، نحوه پیاده‌سازی عدالت، حقوق بشر، قدرت، روابط اجتماعی و تحلیل ساختارهای سیاسی از مهم‌ترین مفاهیم مهم در این شاخه از فلسفه‌اند. علاوه بر افلاطون، فیلسوفانی همچون آگوستین، هابز، ماکیاولی، روسو، لاک، هگل، مارکس، مارکوزه، فوکو، هایک و رالز نیز از مهم‌ترین فیلسوفان سیاسی به شمار می‌آیند.

7- فلسفه هنر

فلسفه هنر که ریشه موضوعی آن در آثار افلاطون بسیار مورد توجه واقع شده است، به موضوعاتی همچون تحلیل و بررسی ماهیت هنر و امر زیبا، اصول حاکم بر زیبایی‌شناسی، و نقش هنر در جامعه می‌پردازد. کانت در کتاب  نقد قوه حکم، هگل، نیچه و هایدگر از فیلسوفانی هستند که بسیار به این موضوع توجه داشته‌اند.


• تاریخ فلسفه چیست؟ + مهم‌ترین مکتب‌های فلسفی  (تقسیم‌بندی فیلسوفان براساس ادوار تاریخی و نحله فلسفی)

تاریخ فلسفه چیست؟

 تاریخ فلسفه را نه‌تنها از حیث موضوع‌شان، بلکه بر اساس مکاتب مختلف فلسفی و فیلسوفان مطرح آنها نیز می‌توان  تقسیم‌بندی کرد. به‌طورکلی هر مکتب فلسفی به‌دنبال پاسخ به سؤالات خاصی است که هم در دوران خود از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده و هم عموما پاسخی به یک نحله یا مکتب دیگر است. این مکاتب نه‌تنها از نظر موضوعات فلسفی بلکه از منظر روش‌شناسی، مسائل و هدف فلسفه نیز تفاوت‌های زیادی دارند. در این بخش به بررسی مهم‌ترین مکاتب فلسفی از آغاز تاریخ تا امروز خواهیم پرداخت و روابط میان مکاتب مختلف را نیز به‌نحو اجمالی تحلیل خواهیم کرد:

1- مکاتب پیشا سقراطی (Pre-Socratic)

این مکاتب که از حوالی قرن 7 پیش از میلاد آغاز شدند و تا زمانه سقراط ادامه داشتند، بیشتر توجه خود را معطوف به یافتن آرخه (ماده‌المواد) یا سرآغاز هستی و جهان کردند و به مسائلی همچون ماهیت جهان و عناصر اولیه پرداختند. از مهم‌ترین فیلسوفان این مکتب می‌توان به تالس، آناکسیمندر، آناکسیمنس، هراکلیتوس، پارمنیدس، فیثاغورث، دموکریتوس و زنون الئایی اشاره کرد.

2- ایدئالیسم افلاطونی (Platonic idealism)

ایدئالیسم افلاطونی

اگرچه از سقراط هیچ متن یا اثر مکتوبی در دسترس نیست، آراء او در آثار شاگردش افلاطون قابل ردگیری است. فلسفه افلاطون که حقیقت را در شناخت و هماهنگی با ایده‌ها میداند، اولین تفکر ایدئالیستی تاریخ است. پس از افلاطون در طول تاریخ مکاتب بسیاری تحت تاثیر فلسفه افلاطون شکل گرفت. تا حدی که وایتهد، فیلسوف تحلیلی قرن 20، تمام تاریخ فلسفه را حاشیه‌ای بر فلسفه افلاطون می‌داند.

3- ارسطو و مکتب ارسطوییان

فلسفه ارسطو بر تجربیات حسی تأکیدی ویژه دارد و برخلاف افلاطون به‌نحو مجزا به متافیزیک، اخلاق و سیاست پرداخته است. اندیشه ارسطو همچنین با پایه‌گذاری علم منطق، بیشترین تاثیر را بر فیلسوفان مسیحی دوران قرون وسطی و فیلسوفان مسلمان گذاشت.

4- مکتب رواقی (Stoicism)

مکتب رواقی

مکتب رواقیون که توسط زنون رواقی در 300 سال پیش از میلاد تاسیس شد، یکی از شاخه‌های فلسفه اخلاق شخصی است که بر مبنای نظامی از منطق و تأمل بر ادراکات جهان طبیعی شکل گرفته است. بر اساس آموزه‌های این مکتب فلسفی، انسان‌ها به‌عنوان موجوداتی اجتماعی موظف‌اند راهی برای دست‌یابی به "اودایمونیا" (eudaimonia)، به معنای خوش‌روانی یا سعادت، بیابند و به وضعیتی از آرامش و رهایی از رنج "آپاراکسیا" (یا ἀταραξία در یونانی باستان) برسند. این هدف، با پیش‌فرض اجتناب از افراط و تفریط ناشی از تمایل به لذت یا ترس از درد، محقق می‌شود. در چارچوب این فلسفه، انسان می‌بایست با فهم عمیق از طبیعت و جهان، زندگی خود را در هماهنگی با قوانین طبیعت سامان دهد و در عین حال، در روابط اجتماعی خود، اصول عدالت، انصاف، و همکاری را رعایت کند. از دیگر متفکران مطرح این مکتب می‌توان به سنکا اشاره نمود.

5- اپیکوریسم (Epicureanism)

اپیکوریسم مکتبی فلسفی است که در قرن چهارم پیش از میلاد توسط اپیکور (341-270 پ.م) در یونان باستان بنیان‌گذاری شد. این فلسفه بر جستجوی سعادت از طریق لذت پایدار و آزادی از رنج تأکید دارد. اپیکور لذت را به‌عنوان آرامش ذهنی (آپاراکسیا) و آزادی از ترس و اضطراب تعریف کرده و معتقد بود که زندگی خردمندانه، دوستی عمیق، و پرهیز از تمایلات افراطی برای رسیدن به سعادت ضروری است. از فیلسوفان برجسته این مکتب می‌توان هرمارخوس و لوکرتیوس را نام برد. اپیکوریسم همچنین با تعالیمی چون دوری از ترس مرگ و هماهنگی با طبیعت شناخته می‌شود.

6- کلبیون (Cynicism)

کلبیون

مکتب کلبی‌  یکی از مکاتب فلسفی یونان باستان است که در قرن چهارم پیش از میلاد توسط آنتیستنس، شاگرد سقراط، بنیان‌گذاری شد و با دیدگاه‌های دیوژن سینوپی شهرت یافت. کلبی‌گرایان سعادت را در زندگی ساده، مطابق با طبیعت، و رهایی از امیال مادی می‌دانستند. آنها فضیلت را یگانه خیر حقیقی و معیار اصلی زندگی نیک می‌پنداشتند و بر بی‌اعتنایی به قوانین اجتماعی و ارزش‌های متعارف تأکید داشتند. دیوژن، با رفتارهای نمادین و انتقادی خود، به الگویی برای این مکتب تبدیل شد. کلبی‌گرایان به رهایی از وابستگی‌های دنیوی و ساده‌زیستی برای دست‌یابی به آزادی واقعی باور داشتند.

7- قرون وسطی (فیلسوفان مسیحی – فیلسوفان اسلامی)

فلسفه قرون وسطی در سنت‌های مسیحی و اسلامی عمدتاً تحت تأثیر سنت‌های افلاطونی و ارسطویی قرار داشت و هدف اصلی آن تلفیق فلسفه با الهیات بود. در فلسفه مسیحی، آگوستین قدیس (354-430 م) با استفاده از افلاطونی‌گرایی برای تبیین مفاهیم الهی مانند خلقت، شر، و اراده آزاد، فلسفه را در جهت تبیین ایمان مسیحی مورد استفاده قرار داد. در قرون بعد، توماس آکویناس (1225-1274 م) نیز با بهره‌گیری از اندیشه ارسطو، نظامی جامع برای هماهنگی عقل و ایمان ارائه داد که در آثار او منعکس است.

در فلسفه اسلامی، فارابی (872-950 م) با ترکیب افلاطون و ارسطو، مدینه فاضله‌ای مبتنی بر عقل ارائه داد. ابن‌سینا (980-1037 م) نیز فلسفه ارسطویی را برای تبیین مفاهیمی چون وجود و ماهیت به کار برد و ابن‌رشد (1126-1198 م) تفسیری عقل‌گرایانه‌ از ارسطو ارائه کرد. موضوعات اصلی این دوره شامل وجود خدا، رابطه عقل و وحی و خلقت بود که پایه‌گذار تعاملات عمیق میان فلسفه و الهیات شد.

8- عقل گرایی (Rationalism)

عقل گرایی

مکتب عقل‌گرایی یکی از جریان‌های محوری فلسفه در دوران مدرن است که در قرن هفدهم میلادی پدید آمد و بر نقش عقل به‌عنوان ابزار اصلی شناخت تأکید دارد. عقل‌گرایان بر این باورند که حقایق بنیادین جهان را می‌توان از طریق تأمل عقلانی و مستقل از تجربه حسی کشف کرد. این مکتب که عموما در تضاد با تجربه‌گرایی شناخته می‌شود، بر نقش پیشینی عقل و مفاهیم فطری در شناخت تاکید دارد. 

رنه دکارت (1596-1650)، به‌عنوان بنیان‌گذار عقل‌گرایی مدرن، با اصل مشهور «می‌اندیشم، پس هستم»، عقل را مبنای شناخت قطعی قرار داد. او معتقد بود که ایده‌های فطری نظیر خدا، نفس، و اصول ریاضی از طریق عقل قابل درک هستند و نیازی به تجربه حسی ندارند. 

دیگر فیلسوف مهم این مکتب باروخ اسپینوزا (1632-1677)، با نگرشی وحدت‌گرا، عقل را ابزار فهم حقیقت یگانه‌ای می‌دانست که خدا و طبیعت را یکی می‌شمارد. او در اثر مهم خود، اخلاق، نشان داد که شناخت عقلانی قوانین جهان منجر به سعادت و آزادی می‌شود. 

گوتفرید ویلهلم لایب‌نیتس (1646-1716)، دیگر فیلسوف برجسته این مکتب نیز با نظریه "مونادها" و دفاع از ایده‌های فطری، عقل را کلید درک هماهنگی از پیش تعیین‌شده جهان دانست. او باور داشت که عقل می‌تواند اصول متافیزیکی و ریاضیاتی را کشف کند که بنیاد ساختار واقعیت هستند. 

9- تجربه گرایی (Empiricism)

تجربه گرایی

تجربه‌گرایی مکتبی فلسفی است که تجربه حسی را منبع اصلی و اساسی شناخت انسان می‌داند. این دیدگاه که در دوران مدرن توسعه یافت، بر اهمیت ادراک و تجربه مستقیم تأکید می‌کند. 

جان لاک (1632-1704)، بنیان‌گذار تجربه‌گرایی مدرن، در کتاب جستاری درباره فهم انسانی، ذهن را به لوحی سفید (تابولا رازا) تشبیه کرد که از طریق تجربه حسی پر می‌شود.جرج بارکلی (1685-1753)، دیگر فیلسوف تجربه‌گرا،با رد وجود جوهر مادی مستقل، ایده‌آلیسم تجربی خود را مطرح کرده و استدلال کرد که واقعیت صرفاً شامل ادراکات ذهنی است. براساس دیدگاه بارکلی «بودن یعنی ادراک شدن.» (esse est percipi).

دیگر فیلسوف مطرح تجربه‌گرایی، دیوید هیوم (1711-1776) است. او با تحلیل تجربی مفاهیمی چون علیت و نفس، نشان داد که این مفاهیم صرفاً بر عادت ذهنی استوارند و پایه‌ای در تجربه عینی ندارند. 

10- ایدئالیسم آلمانی (German Idealism)

ایدئالیسم آلمانی جنبشی فلسفی است که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، تحت تأثیر فلسفه کانت، شکل گرفت. این مکتب بر اولویت ایده‌ها، آگاهی، و ذهن در تبیین واقعیت تأکید دارد و تلاش می‌کند شکاف میان ذهن و جهان خارج را از طریق اصولی یکپارچه پر کند.

اگزیستانسیالیسم

یوهان گوتلیب فیشته (1762-1814) به‌عنوان ایدئالیست سوبزکتیو،ایده "من مطلق" را معرفی کرده و براساس آن تمام واقعیت را تجلی خودآگاهی می‌دانست. فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775-1854) به عنوان دومین چهره مهم ایدئالیسم آلمانی، طبیعت را به‌عنوان روحی در حال تکوین درک کرد و ایدئالیسم ابژکتیو را پایه‌گذاری کرد. معروف‌ترین چهره در ایدئالیسم آلمانی اما گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770-1831)است. او که به‌عنوان فیلسوف انقلاب فرانسه هم شناخته می‌شود، در نظام دیالکتیکی خود، تاریخ و جهان را به‌عنوان فرآیند خودتحقق‌بخشی روح مطلق معرفی کرد. مسائل اصلی ایدئالیسم آلمانی شامل خودآگاهی، رابطه ذهن و طبیعت، و تحول تاریخی حقیقت است.

11- پدیدارشناسی (Phenomenology)

پدیدارشناسی جنبشی فلسفی است که در اوایل قرن بیستم توسط ادموند هوسرل (1859-1938) بنیان‌گذاری شد. این مکتب بر مطالعه تجربه آگاهی به‌صورت مستقیم و بدون واسطه تأکید دارد و تلاش می‌کند پدیده‌ها را آنگونه که در آگاهی ظاهر می‌شوند، توصیف کند. هوسرل با معرفی روش "تقلیل پدیدارشناختی"، پیشنهاد کرد که فیلسوفان باید پیش‌فرض‌های متافیزیکی و علمی را کنار بگذارند و به ذات یا ساختارهای بنیادین تجربه (خود چیزها) دست یابند.

پدیدارشناسی

 شاگرد او مارتین هایدگر (1889-1976) نیز، با گسترش پدیدارشناسی هوسرل و طرح روش هرمنوتیک، بحران و نیهیلیسم را نتیجه فراموشی وجود و توجه به موجود دانسته و به تحلیل وجود انسان (دازاین) به‌عنوان تنها هستنده جهانمند پرداخت. او همچنین با طرح مفاهیمی چون مرگ و اصالت، از مهم‌ترین متفکران اگزیستانسیالیسم به حساب میاید.موریس مرلو-پونتی (1908-1961) با گسترش ایده بدنمندی هوسرل، تجربه زیسته بدن را به‌عنوان واسطه‌ای برای ارتباط با جهان برجسته کرد. 

12- اگزیستانسیالیسم (Existentialism)

اگزیستانسیالیسم مکتبی فلسفی است که بر فردیت، آزادی، و مسئولیت انسان در مواجهه با زندگی تأکید دارد. این مکتب در قرن بیستم و به‌ویژه در اروپا، پس از جنگ جهانی دوم، گسترش یافت. سورن کی‌یرکگور (1813-1855) به‌عنوان پیشگام این مکتب، بر اضطراب و انتخاب آزاد تأکید کرده و معنابخشی زندگی را تابع این انتخاب‌های فردی می‌داند. ژان پل سارتر و آلبرکامو، متفکران فرانسوی نیز از مهم‌ترین فیلسوفان این نحله به حساب می‌آیند. مسائل اصلی اگزیستانسیالیسم شامل آزادی اراده، پوچی، اضطراب، مرگ، و جستجوی معنا در دنیای بی‌معنا است. این مکتب تأثیر زیادی بر ادبیات، هنر و روان‌شناسی گذاشت.

13- فلسفه تحلیلی (Analytic Philosophy)

 فلسفه تحلیلی

فلسفه تحلیلی مکتبی است که در اوایل قرن بیستم شکل گرفت و بر روش تحلیل منطقی، زبان، معیار معنا و شفاف‌سازی مفاهیم تأکید دارد. این مکتب در پاسخ به مشکلات فلسفی پیچیده با استفاده از زبان و منطق برای تحلیل مسائل، به‌ویژه در حوزه‌های معرفت‌شناسی، متافیزیک، و فلسفه زبان شکل گرفت.

ویتگنشتاین (1889-1951) به‌عنوان مطرح‌ترین متفکر این مکتب، عموما با دو ایده بازی‌های زبانی و فرم‌های زندگی شناخته می‌شود. برتراند راسل (1872-1970) و گوتلوب فرگه (1848-1925) نیز با تأسیس منطق جدید، به دقت و روشنگری در فلسفه کمک کردند و بنیان‌گذار نظریه‌های بنیادین این نحله فلسفی بودند. 

آثار فیلسوفانی چون آگوست کنت، کواین، مور، دیویدسن، پوپر، گودل، تارتسکی و ... نیز در پیشرفت فلسفه تحلیلی تاثیری جدی داشتند. 

14- فلسفه‌های پست‌مدرن (Postmodernism)

فلسفه‌های پست‌مدرن

فلسفه پست‌مدرن به فلسفه‌هایی گفته می‌شود که در نیمه دوم قرن بیستم ظهور کرده و به نقد روایت‌های کلان، ایدئولوژی‌ها وحقیقت‌های جهانی و مفاهیم ثابت پرداخت. این مکتب تأکید دارد که حقیقت پلورال و متکثر است و هر فرد یا فرهنگ می‌تواند تجربه و معنای خاص خود را از جهان داشته باشد.

میشل فوکو (1926-1984) به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فیلسوفان پست‌مدرن، در همین راستا با بررسی رابطه قدرت و دانش، نشان داد که حقایق تاریخی و اجتماعی توسط ساختارهای قدرت تعیین می‌شوند. ژاک دریدا (1930-2004) نیز با طرح مفهوم ساخت‌گشایی، به تحلیل و نقد زبان و ساختارهای نوشتاری پرداخته و ثابت بودن معنا را به چالش کشید. ژان-فرانسوا لیوتار (1924-1998) همچنین در کتاب  "وضعیت پست‌مدرن" به نقد کلان روایت‌ها پرداخت. فیلسوفان دیگر شامل دلوز، آدورنو، رولان بارت، ژاک لاکان، ریچارد رورتی، لویناس و ژیژک نیز از مهم‌ترین متفکران پست‌مدرن هستند.

پایان‌بندی

رشته فلسفه به‌عنوان یکی از کهن‌ترین و عمیق‌ترین اشکال معرفت، در یونانئ باستان و حوالی 8 قرن پیش از میلاد تاسیس شد. این رشته که شامل موضوعاتی همچون متافیزیک، معرفت‌شناسی، اخلاق، سیاست، هنر و دین می‌شود، پارادایم‌های موضوعی و روشی مختلفی را تا دوره معاصر طی کرده است. 
 

افزودن نظر

(برای ثبت نظر، باید دوره را خریده باشید.)