نام دکارت با فلسفه متجدد و عالم تجدد گره خورده است. کتاب گفتار در روش درست راه بردن عقل که نمودار اندیشه اوست تا کنون نیز مورد مراجعه دانشجویان فلسفه و حتی پژوهشگرانی است که بیرون از دایره فلسفه ورزی به تامل درباره تجدد از وجوه مختلف علمی ، سیاسی و فرهنگی مشغول اند.با نظر به این امر و بنیادین بودن کتاب گفتار در روش ، این نوشتار به بررسی فصول ششگانه این اثر پرداخته است.
بدیهی است که در مقالهای بدین کوتاهی مجال پرداختن جامع به این کتاب و اندیشه فلسفی دکارت در این کتاب نیست اما این امر مانع از آن نشد که به اهم آرا او و نکات اساسی کتاب توجه نکنیم. در این نوشتار پس از بررسی دقیق عنوان کتاب به بررسی فصول آن و نکات مهم این فصول در نسبت با نظام فلسفی دکارت پرداخته و پس از آن به اختصار نگاهی به توجه ایرانیان در 150 سال اخیر به این کتاب و ترجمه های آن کرده ایم.
برای آشنایی بیشتر با فلسفه دکارت میتوانید دوره دکارت با تدریس دکتر سید مصطفی شهرآیینی را از اینجا تهیه کنید.
رنه دکارت فیلسوف معروف فرانسوی که بسیاری از فیلسوفان او را به درستی بنیانگذار مدرنیته می دانند نظام فلسفی و اندیشه خویش را در دو کتاب به نام های تاملات و گفتار در روش درست به راه بردن عقل منتشر نمود. کتاب تاملات در شش تامل و کتاب گفتار در روش در شش گفتار نوشته شده است. از لحاظ مفاهیم فلسفی هر دو کتاب باری یکسان دارند ، به عبارت بهتر در هر دو مفاهیم فلسفی و نظام فلسفی دکارت آورده شده است البته با سه تفاوت قابل توجه. اول آنکه دکارت در هر دو اثر از دیدگاه خویش (اول شخص مفرد) اندیشه فلسفی اش را آورده است با این تفاوت که زبان کتاب تاملات زبان حال است اما زبان کتاب گفتار روش زبان گذشته . دوم آنکه کتاب گفتار در روش بیشتر متمرکز بر دغدغه تجدد و فکر نو درانداختن دکارت است اما در تاملات تمرکز بر فلسفه ورزی او و بنیان فلسفی است که او بدان رسیده است. سوم آنکه کتاب تاملات به زبان لاتین نوشته شده است که زبان بین الملل و رسمی عالم مسیحیت بوده است اما کتاب گفتار در روش به زبان فرانسوی که زبان ملی دکارت و البته گستره آن تنها کشور فرانسه بوده است نوشته شده.
شکل گیری کتاب گفتار در روش رنه دکارت
دکارت در سال 1637 سه رساله در باب نورشناسی ، هندسه و کائنات بی نام خویش در لیدن منتشر ساخت. او علت بی نام بودن رسائل را دور بودن از خصومت و حسادت هایی که ناشی از آن می شود می داند اما آنچه بیش از این سه رساله در تاریخ اندیشه دارای اهمیت است مقدمه آنها با نام گفتار در روش درست به راه بردن عقل است. شاید امروز برای ما عجیب باشد که فیلسوفی به نظر در باب کائنات ، کالبد شناسی و نورشناسی پرداخته است. فیلسوف با تعاریفی که امروزه داریم تنها به مابعد الطبیعه و معرفت شناسی و توجه به نجوم و فیزیک و زیست شناسی را به اهل علم واگذاشته است. دکارت در مقدمه کتاب اصول فلسفه خویش توضیحی درباره فلسفه می آورد و با توجه به ریشه و معنای لغوی آن که همانا عشق به حکمت است ، فیلسوف را کسی می داند که در پی فهمی جامع و نظامند از عالم و آدم است ، پس با چنین نظری ، فلسفه در تمام امور و شئون عالم وارد است. با در نظر داشتن چنین تعریفی می توان تمثیلی که دکارت برای دانش(Philosophy) آورده و آن را به درختی که ریشهاش ما بعدالطبیعه و تنه¬اش طبیعیات(فیزیک) و دیگر علوم شاخه های آن است تشبیه نموده است ، بهتر فهم کنیم ( کاتینگم ، 21و22).
آنچه دکارت در باب فلسفه وصف می کرد شاید در فلسفه یونان اول بار هویدا شد اما دکارت با این وصف و فهم از فلسفه آنرا در طریقی نو یافت و مابعدالطبیعه را چونان بنیادی برای علوم من جمله علوم طبیعی و سیاست و ... در نظر آورد و از همین باب است که فلسفه را بنیان تجدد و عالم مدرن می دانند.
بررسی عنوان رساله گفتار در روش
عنوان اصلی کتاب ،
"Discours de la méthode pour bien conduire sa raison, et chercher la vérité dans les sciences" است که محمد علی فروغی آنرا به "گفتار در روش درست راه بردن عقل و جستجوی حقیقت در علوم" ترجمه کرده که می توان گفت بهترین ترجمه از عنوان کتاب و البته تمام آن است.
Discours در زبان فرانسوی از کلمه discurrere لاتینی گرفته شده است. این کلمه فرانسوی در اواخر قرن چهاردهم میلادی به معنای فرآیند فهم یا استدلال بکار می رفته است و در لاتینی قرون وسطی به معنای استدلال آمده است. در قرن شانزدهم این واژه در زبان فرانسوی به معنای سخن در باب یک موضوع و مهم تر از آن ارتباط سخن با اندیشه (communication of thought in words) که میتوان آنرا به سخن عقلی تعبیر نمود بکار رفته است.
واژه method نیز در زبان فرانسوی میانه از واژه لاتینی methodus گرفته شده که این نیز در اصل از واژه μέθοδος در زبان یونانی اخذ شده است. این واژه یونانی از μετα (متا) که در اینجا به معنای از میان یا در میان است و οὐδός (هاداس) که به معنای راه است ، ترکیب یافته است که می توان آنرا از میان راه ، در میان راه ترجمه کرد. اینکه چگونه این ترکیب یونانی در زبان لاتین ظاهر شده و به معنای روش متداول گشته است جای تامل بسیار دارد اما اشاره کنیم که این ترکیب معادلی برای تدریس در قرون وسطی بکار رفته است .
بررسی گفتارهای کتاب گفتار در روش
گفتار اول
دکارت این گفتار را با جمله مشهوری آغاز می کند میان مردم عقل از هرچیز بهتر تقسیم شده است. برخی این جمله را مطایبه دانستهاند و برخی دیگر نیز به درستی برانند که دکارت وصف عقل مدرن را به میان آورده است عقلی که دائر مدار همه چیز می شود همه مردم آن میتوانند از آن بهرهمند باشند. در ادامه بیان می کند که روشی را برای خویش یافته که میتواند با آن روش بر معرفت خود بیفزاید . " پس در اینجا مرادم این نیست که روشی نشان دهم که همه کس عقل خود را درست به راه برد، بلکه تنها مقصود ما این است که بنمایم من عقل خویش را از چه راه بردهام زیرا کسانی که میخواهند به دیگران دستور دهند باید خود را از آنان داناتر بدانند اگر در اندک چیزی به خطا روند سزاوار سرزنش خواهند بود. این نوشته را تنها مانند سرگذشتی یا بلکه افسانهای پیشنهاد میکنم که پارهای از نمونههای آن شاید سزاوار پیروی بوده و بسیاری از آنها درخور متابعت نباشد؛ پس امیدوارم به بعضی سود دهد و به هیچ کسی یا نرسد و همه صداقت من خوشنود شوند(دکارت ، ص3)."
او در ادامه بیان می کند که در طول مدت تحصیل چه علومی را آموخته و چه بهرهای از آنها برده است. او حکمت و علم لغت و تاریخ و علم زبان و ریاضیات و علم الهی و اخلاق را آموخته است اما در پی بنیادی متقن می گردد. او بیان می کند" از ریاضیات لذت مخصوصی می بردم از آن رو که براهینش را یقین و واضح میافتم اما سود درستی از آن در نیافته بودم، و چون نفع آن را تنها در صناعات میدیدم، شگفت داشتم از اینکه بر آن بنیاد سخت و استوار بنایی والاتر نساخته اند(همان ، ص5)" این عبارات در گفتار اول نشان از خواست دکارت دارد، اویی که در پی بنیادی مستحکم و متقن برای معرفت می گردد.
گفتار دوم
در ابتدای این گفتار دکارت علومی که تا کنون بنا شده است را چونان ساختمانی کهنه و بد شکل و حتی از پای¬بست خراب می داند که باید آنها را مرمت کرد اما او بیم آن دارد که با خواندن این بند ما او را دارای طبعی "شهرآشوب" یا قصد او را انقلابی در اساس دیانت و سیاست بدانیم. او در باب تغییر عقاید خود یا بهتر بگوییم باز اندیشی در عقاید خود می گوید و نه تحول و انقلابی در سراسر علوم و سیاست و دیانت مردمان ، هر چند که اگر در نظر او نیز نبوده باشد این تفکرات و "تاملات" شر منشا تحولاتی عظیم در علوم و فلسفه و سیاست در آتیه می شود.
" ولیکن نسبت عقایدی که من تا آن زمان در خاطر پذیرفته بودم هیچ به از آن ندیدم که یک مرتبه عزم کنم بر اینکه همه آنها را از ذهن بیرون سازم تا از آن پس عقاید درست تر به جای آن ها بگذارم یا همان عقاید پیشین را پس از آنکه به میزان عقل سنجیدم و مطابق نمودم دوباره اختیار کنم. و جزما معتقد شدم که به این وسیله زندگانی خود را بهتر پیش خواهم برد تا اینکه بر پای بست کهنه عمارت نو بسازم ، و بر اصولی که در جوانی به ذهن گرفته و صحت آنها را تحقیق ننموده ام ، اعتماد کنم (همان ، ص11)". او حتی پیش از این بند تذکر می دهد که دستگاه دیانت حقه (کلیسا و مذهب کاتولیک) آراسته و کامل است زیرا که از امر الهی ناشی شده و نباید آنرا با امور بشری قیاس کرد و از همین طریق در ظاهر امر نسبت خویش را با دیانت و کلیسا مشخص می کند . او در ظاهر نظری بر تحول آنچه آنرا دستگاه دیانت حقه می نامد ندارد اما در باطن با پی افکندن طرح خویش و وصف فهم خویش از عالم و آدم بر همه امور من جمله همین دستگاه دیانت اثر خواهد گذاشت و این عبارات میتوان برای گریز از محکومیت کلیسا و مبتلا نشدن به سرنوشتی چون گالیله دانست.
دکارت بیان می کند که در جوانی از فلسفه به منطق ، و از ریاضیات به جبر و مقابله و تحلیل هندسی علاقه¬مند بوده اما در آنها نقص هایی مشاهده کرده است. در منطق از نظر او آدمی از آنچه نمی داند به چیزی که می بداند نمی رسد بلکه تنها برای آن چیزی است که می داند و می خواهد برای دیگران بگوید." اما در تحلیل هندسی قدما و جبر و مقابله متاخرین ، گذشته از اینکه بر مواد ذهنی مجرد تعلق می گیرند و سودی از آنها نیست ، هندسه چنان پایبند شکل است که ورزش قوه فهم بدون فرسودن قوه وهم از آن مسیر نمی شود و جبر و مقابله گرفتار بعضی قواعد و ارقام است که تاریک و مشوش گردیده و به جای اینکه ذهن را پرورش دهد بیشتر آنرا گرفتار عوائق و تعقیدات می سازد ؛ بنابراین معتقد شدم که باید روش دیگری بجویم که دارای مزایای این سه فن بوده و از معایب آنها عاری باشد (همان ، ص14)". پس بیان می کند که 4 اصل را برای خویش برگزیده که اولین آنها این است که آنچه در ذهن واضح و متمایز است و جای هیچ شک را ندارد بپذیرد. دومین آنها این است که در هر مشکلی در مطالعه و فهم آنرا تقسیم به اجزا نماید. سومین آنها این است که از هر علم بر ساده ترین امور آن آغاز کند و سپس به معرفت مرکب برسد "وحتی برای اموری که طبعا تقدم و ترتب ندارند ترتب فرض کنم (همان)".چهارمین از آن اصول این است که در هر مقام چه تقسیم مشکلات به اجزا و چه ترتب (ناظر به اصل دوم و سوم) به نحو کلی و کامل بررسی کند و مطمئن شود چیزی را فروگذار نکرده است. او در پایان این گفتار امید آن دارد که از این روش بتواند بر مشکلات دیگر علوم فائق آید " ولیکن دلیری نمی کردم که از آغاز به مطالعه همه مشکلاتی که به ذهن می رسد بپردازم ، چه این مخالف همان ترتیبی می شد که به مقتضای آن روش است ، ولیکن چون به یادآوردم که اصول آنها همه از فلسفه باید اخذ شود و در فلسفه هنوز اصول یقینی نیافته بودم ، پس اندیشیدم که مقدم بر هر چیز آن است که آن اصول را به دست آورم (همان ، ص17)".
گفتار سوم
دکارت در این گفتار بیان می کند که برای مردد نبودن در اعمال و زندگی خوب پس از آنکه می خواهد به بازنگری در عقاید و تردید در آنها روی نماید ، اصول اخلاقی را می پذیرد که مبتنی بر3 اصل است. اولین اصل برای او پیروی از قانون و دیانت است و سراغ گرفتن از خردمندترین مردمان که عقاید آنان را پیروی کند و اعتدال را در این امر نگاه دارد. دومین اصل برای او پایداری در راه خویش است و راهروی در مسیری که نه پایان آن به وضوح مشخص است بلکه راهی است که باید پیمود و در آن متوقف نشد. اصل سوم او این است که بر نفس خویش غلبه کرده تا بتواند به جای تغییر گیتی به برآوردن آرزوهای خویش معتقد شود زیرا در نطر او هیچ چیز در جهان به جز اندیشه و ضمیر ما کاملا در اختیار ما نیست .
"کردار نیک بسته است به فهم درست و اگر شخص به نیکوتر وجهی فهم کند ، نیکوتر علمی که بر آن قادر است نیز می نماید...پس از انکه این اصول را به دست آوردم و آنها را با حقایق ایمان همیشه خاطرم بر امور دیگر مقدم می دارد به یک سو گذاشتم ، برآن شدم که دیگر معتقدات خویش را می توانم بلامانع دور بیندازم (همان ، ص 23)".
گفتار چهارم
این گفتار بسیار شباهت به کتاب تاملات در فلسفه اولی او دارد. دکارت در این گفتار از رسیدن خویش به منبایی قابل اعتماد و استوار می گوید و سیری که در این باب داشته است . او از شک دستوری می گوید که ماحصل جستجوی حقیقت است ؛ به عبارت بهتر از آن جهت که او در جستجوی حقیقت است باید خویش را ملزم سازد تا در هر آنچه هست و جای تردید و شک دارد ، شک کند تا دریابد سرانجام چیزی هست که در ذهن بماند و بشود به درستی و غیر مشکوک بودن آن حکم کرد(همان ، ص 27). از حواس شروع می کند و چون حواس ما گاهی اشتباه می کنند و ما را به اشتباه می اندازند ، دکارت از اعتماد بر حواس صرف نظر کرده و فرض می کند که هیچ امری در جهان چنانکه حواس ما بر ما ظاهر می کنند نیست . او سپس از خواب می گوید ؛ در خواب ما عوالم و اموری را که در بیداری با آنها مواجه ایم می بینیم اما حقیقت ندارند . پس او فرض می کند که در هر زمان هر چیز به سراغ او آمده (فهمی که از مواجه با عالم و آدم دارد) آنرا چون خواب بینگارد و بیحقیقت بداند. دکارت در میان به این نتیجه می رسد که در همه احوال که داشت بنا را بر موهوم بودن همه امور عالم می گذاشت خود او بود که چنین می کرد. به عبارت بهتر او ، شخص رنه دکارت بود که در همه چیز شک می کرد و همه چیز را بی حقیقت و غیر واقعی می دانست. پس قضیه je pense donc je suis که اغلب آنرا می اندیشم پس هستم ترجمه کرده اند که با ترجمه لاتینی این عبارت که در کتاب تاملات اورده شده نیز تطابق دارد. محمد علی فروغی در پاورقی گفتار در روش آنرا به " فکر دارم پس وجود دارم " نیز ترجمه کرده است(همان ، ص28). دکارت این قضیه را چنان محکم می داند که هیچ جای شکی در آن نیست و آنرا بنیان فلسفه خویش می داند. از این اندیشه او به تمایز روح و بدن می رسد و بیان می دارد که در این وضعیت به این نتیجه می رسد که او جوهری است که ماهیت او فقط فکر کردن (اندیشه) است و هستی او قائم به ماده وامور مادی نیست و می تواند خود را بدون بدن فرض کند. از وصف این قضیه که "واضح و متمایز" است به یقینی بودن آن می رسد و این وصف را بنای هر قضیه یقینی می داند اما متذکر این معنا نیز هست که او در حال شک کردن است و این شک از نقص حاصل شده است. پس خود او کمالی ندارد اما فهمی از کمال و وجود کامل دارد که نمی تواند از خودش برای او به وجود آمده باشد.
"در خصوص منشا فکر خودم بر بسیاری از چیزها سوای خویش ، مانند آسمان و زمین و روشنی و گرمی و هزار چیز دیگر ، نگرانی نداشتم زیرا در چون در آنها چیزی نمی یافتم که آنها را به من برتر از خودم بنماید ، می توانستم معتقد شوم اگر حقیقت دارند ، بسته به ذات من می باشند ، از جهت کمالی که در آن هست و اگر حقیقت ندارند ، منشا تصور من از آنها عدم ، یعنی منشا وجود من است. اما در باب منشا تصور وجود کامل تر از خودم چنان نبود (همان ، ص29)".
دکارت در اینجا به مهمی اشاره می کند که می توان وصف عقل مدرن و بشر مدرن را در آن یافت . او از فکر وجود کامل و فهم کمالات و با در نظر گرفتن نقص خویش به وجود خدا می رسد . او همچنین تصور بودن خدا را ضروری میداند و حتی آنرا با براهین هندسی که متقن است برابر می گیرد.
گفتار پنجم
دکارت در این گفتار بیشتر به مسائل طبیعی چون نور و حرکت و بدن انسان و ... پرداخته است که اینک محل بحث فلسفی ما نیست و تنها در پایان این گفتار به ناطق بودن آدمی از جهت داشتن عقل اشاره می کند و از این طریق روح آدمیان را از روح دیگر حیوانات متمایز دانسته و بر آن برتری می دهد. او همنچین از نفس ناطقه می گوید که امکان ندارد از جسم یا بهتر بگوییم ماده برآمده باشد بلکه مخلوقی جداگانه است و اینگونه به تمایز روح و بدن در نظر خویش اشاره می کند.
گفتار ششم
این گفتار که آخرین بخش کتاب است متضمن دو نکته است. اول آنکه دکارت دلیل و انگیزه خویش را از نگارش این رساله بیان می کند و حتی از اینکه چرا چاپ این رساله را به تعویق انداخته می گوید . او نه با عباراتی صریح دلیل این تاخیر را اتفاقی که برای گالیله افتاده است می داند و بیم خود را از اولیای دین و نظام دیانت آشکار می کند. همچنین او به پیشرفت هایی که در علوم حاصل می شود و آنچه می تواند در سیطره بر طبیعت و پیشرفت آن موثر باشد نظر دارد.
دکارت در ایران
منتسکیو نویسنده ی فرانسوی در کتاب نامه های ایرانی از فردی به نام ازبک در عصر صفوی نام می برد که با آثار دکارت آشنایی دارد ، این فرد ساخته و پرداخته ذهن منتسکیو است و وجود خارجی ندارد اما این امر نشان می دهد که روشنگران عصر روشنگری تا چه اندازه افکار و روش دکارت را مظهری از علم جدید می دانستند و معتقد بودند که در پیشرفت و ترقی می تواند مثمر ثمر باشد( متجهدی ، 1387 ، ص 221 ) . این نوع نگاه و طرز تفکر در افکار کنت دوگوبینو کنسول فرانسه در تهران در عصر ناصرالدین شاه نیز مشهود است. او نیز به فلسفه دکارت و ترجمه آن در ایران علاقه فراوان نشان می دهد و کتاب گفتار در باب روش به کار گیری خرد دکارت به درخواست (شاید دستور) او و با مساعدت او توسط العازار (ملالازار) همدانی ترجمه می شود(مجتهدی ، 1384 ، ص 10) . گوبینو در کتاب ادیان و نحله های فلسفی در آسیای مرکزی در باب ترجمه کتاب دکارت چنان می نگارد:
" در درجه اول برای گروه است که به کمک خاخام دانشمند ملالازار همدانی رساله گفتار در روش ، دکارت را به فارسی ترجمه کرده ام که مورد عنایت ناصرالدین قرار گرفتو دستور طبع آنرا داده است." (همان ، صص 133 و134) . در عصر ناصرالدین شاه قاجار کتاب گفتار در روش تحت عنوان حکمت ناصریه در ایران ترجمه و منتشر شد که این ترجمه را سرآغازی برای آشنایی اندیشمندان ایران با فلسفه های جدید غرب دانسته اند.
از یاد نبریم که گوبینو صرفا یک فرستاده سیاسی نیست ، او بیشتر از هم عصران خود در باب فلسفه اسلامی می داند. او در کتاب فوق الذکر نه تنها از تمام فلاسفه ی هم عصر خویش بلکه از تمام فلاسفه ی ایرانی از زمان ملاصدرا تا نیمه دوم قرن نوزدهم نام می برد. در نامه ای که کنت دو پروکش استن اتریشی در آوریل سال 1862 از حضور فلسفه افلاطونی و نو افلاطونی در ایران دم می زند و آنها را متلون به رنگ ایرانی می داند ، او اعتقاد دارد که این آمیختگی میان فلسفه افلاطون و ارسطو و ... به نوعی فلسفه التطاقی را در ایران به وجود آورده که در هیچ کجای جهان یافت نمی شود. در ادامه ی همین نامه اشاره می کند که ایرانیان از فلاسفه ای کانت و اپینوزا دم می زنند واین امر نشان می دهد که پیش از ترجمه کتاب دکارت ایرانیان به نحو سطحی با فلسفه های جدید آشنا شده بودند (همان ، صص 133 و 134) .
در سال 1321 هجری قمری بار دیگر کتاب دکارت توسط شیخ محمود ملقب به افضل الملک کرمانی ترجمه می شود. او این کتاب را تحت عنوان نطق ترجمه می کند و در مقدمه چنین می نگارد:
" یکی از مومنین حکمت تازه فرنگستان بلکه بزرگتر ، ایشان حکیم الهی مشهور فرانسوی است و مهتر آثار او همین نطق است که ترجمه می شود" او در همین مقدمه دکارت را مبدا فلسفه جدید یا به قول خود مبدا و اساس حکمت تازه محسوب می کند(همان ، صص201 – 205).
بار سوم گفتار در روش دکارت توسط محمد علی فروغی در سال 1313 ترجمه می شود ، ترجمه دقیقی که تا کنون نیز مورد استفاده و ارجاع است. فروغی سیر حکمت در اروپا را نیز برای فهم بهتر این رساله نگاشته است (شجاعی جشوقانی ، ص25 و 26). نمی دانیم که ترجمه های اولیه گفتار در روش چه میزان در میان اهل اندیشه ایرانی اثر کرده است و چه میزان توجه اهل فلسفه را به خود جلب کرده است اما فروغی که در هیاهوی تجددگرایی مابعد مشروطه و عصر رضاخانی است با درکی از وضع تجدد در غرب به ترجمه گفتار در روش و تعریفی از نظام فلسفی غرب مبادرت می کند. به عبارت بهتر فروغی به "ریشه مابعدالطبیعی علم" و تجدد آگاه است و با به عنوان یکی از مهمترین سردمداران تجددگرایی زمان خویش به مواجه فلسفی با این امر می پردازد.
منابع
دکارت ، رنه (1396). گفتار در روش راه بردن عقل ، محمد علی فروغی ، تهران ، نشر علمی و فرهنگی
شجاعی جشوقانی ، مالک (1398). سرآغازهای تجدد شناسی فلسفی در ایران معاصر ، تهران ، نشر فلات
شهرآئینی ، مصطفی(1392). تاملاتی در باب تاملات دکارت ، تهران ، نشر ققنوس
ضیاء شهابی ، پرویز (1391). درآمدی پدیدار شناسانه به فلسفه دکارت ، تهران ، نشر هرمس
کاتینگم ، جان (1393). دکارت ، سید مصطفی شهر آیینی ، تهران ، نشر نی
مجتهدی ، کریم (1388). آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید غرب ، تهران ، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
نوشته شده توسط : اردلان فاتح پور
هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.