«غرب و باقی مردم؛ کل قصه همین است».

به نظر شما دوران استفاده از مفهوم استعمار گذشته است؟ و استعمار در جهان، تنها با تسخیر سرزمینی مترادف است؟
جبر جغرافیایی چیست؟ آیا ذهن‌های محصور در جبر جغرافیایی هم مستعمره محسوب می‌شوند؟

زنی سیاه‌پوست را تصور کنید که تمام اجزای یک زن سفید پوست اروپایی را در خود درونی می‌کند؛ لهجه فرانسوی درجه یک، اشراف‌زادگی، شناسنامه‌ای فرانسوی؛ چه چیزی او را همچنان یک «دیگری» نگه‌ می‌دارد؟ «رنگ پوست»! حال او باید تقلایی را برای خلق یک صورتک سفید آغاز کند.

این داستان را فرانس فانون، روانکاو الجزایزی در دهه ۵۰ میلادی  در باب ذهن مستعمره برای ما تعریف می‌کند که گویی فقط مرزها در حصار استعمار نمی‌روند و ذهن‌ها هم مستعمره می‌شوند.

 در این درسگفتار دو ساعته، امیر خراسانی درباره ذهن مستعمره فانون صحبت کرده و پاسخ‌‌گوی پرسش‌های بالا بوده است.

اگر این روزها استعمار مسئله‌تان شده، پیشنهاد می‌کنیم این درسگفتار دو ساعته را جدی بگیرید؛ شاید به پاسخی درخور رسیدیم که واقعا چرا منظور از مهاجرت به معنای یافتن راهی برای زندگی در غرب است؟!